Thursday 15 May 2014

دل یا عقل

عقل و دل تناقضی با هم ندارن
عقل و منطق  چراغ   راه دل است 
رفتن کار دل و روشن کردن راه  و هویدا کردن چاه و بیراهه و ... کار عقل
عزیز من چراغ خاموش نرو  به بهانه دل 

Friday 23 December 2011

و بهبود دنیا Appreciative inquiry

همینطور نشستم و از سر بی کاری که نه از سر سر رفتن حوصله گفتم بنویسم
ببینم چی میشه
این روزها دنیا اصولا قاطی پاتی یه
نه این که قبلنا نبوده
بوده ولی ما خبر نداشتیم
الان ولی به مرحمتی رایانه و تارنما (این دومی رو خدایی بلد نبودم به لطف این آقای آلن که سخنگوی فارسی زبان کاخ سفید و اینا ست یاد گرفتم) از ظواهر امور با خبریم
این با خبری اما تا الان که دنیا رو به سمت بهبودی نبرده
خوب حالا سواال اینجاست که ما آدما باید با این اخباره زشتی که ازش مطلع میشیم چی کار کنیم؟ پخشش کنیم؟ که بقیه هم بدون ؟ بعد این با خبری آیا منجر به عمل میشه
یا آیا نه زشتی عادی میشه و ماها ضد ضربه؟
اگر پخشش نکنیم چی ؟ اونوقت یعنی چی ؟ یعنی به من چه؟ یعنی انکار؟ یعنی ترس؟
اصولا حالت آچمز به آدم دست میده
خوب بیاید از یک دید دیگه بهش نگاه کنیم (با خودم هستم البته! من با صدای بلند فک میکنم، توجه کنید به این نکته 'فکر میکنم' ، یعنی اینا نه توصیه ست نه نتیجه گیری )
ما داریم این زشتیها رو نشون میدیم تا از خودمون و جامعه بشری انتقاد کنیم
البته انتقاد سازنده یک شرایطی رو داره
مثلا نشون دادن راهکار یا رفتار درست
یک مبحثی هم هست به عنوان Appreciative inquiry که میگه بیاین از نقطه قوت شروع کنیم و جلو بریم
یعنی یک جورایی با سلاح زیبایی به جنگ زشتی بریم
خوب اینا که گفتم یک کم تراوشات مغزی بود که فک کنم جای کار داره ...
ایده دارین بگین


Wednesday 5 January 2011

...

با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
نگو دیگه بابا جان!

Thursday 23 September 2010

سبز تویی که سبز می خواهمت

دارم به یک موسیقی زیبا گوش می کنم
و به خودم یادآوری می کنم که زندگی بالا و پایین داره
و این فرصت یکباره ماست
مهم نیست سختی های این روزها
من لبریزم از خاطرات و لحظاتی که تنها مال من است
و ارزش زیستن رو به من یادآوری می کنه :)

Friday 8 January 2010

! واقعاً سه

سلام

فرض کنید یه آقایی که باهاش همکار هستید و آدم نسبتا معقولی هم هست ازدواج می کنه؛ شما هم کلی بهش تبریک می گین و براش آرزوی خوشبختی می کنین. بعد می روید توی صفحه فیس بوکش تا عکسهای عروسی رو ببینین و می بینین که عروس خانومی در کار نیست و فقط دو تا آقای داماد درکاره ...!

خوب همین دیگه! این اتفاق دیروز واسه من افتاد!

Thursday 7 January 2010

! دو

سلام
این گذاشتن سلام اول متن دو کاربرد داره
یکی که از اسامی پروردگارهستش و دیگه این که خوب سلامه دیگه! س
و اما ، از شنبه تا امروز یه آنفلونزای اساسی گرفتم و امروز بعد از عفونت چشم راستم تسلیم شدم و رفتم دکتر؛ که البته مثل همه موارد دیگه بعدش به خودم گفتم کاش نمی رفتم! سیستم پزشکی ایران جز مواردیه که خیلی بهتر از کشورهای به اصطلاح پیشرفته است. اینم یه بهونه دیگه واسه دلتنگی! امیدوارم که کشورمون هر چه زودتر تو همه چی به آنچه لیاقت و ظرفیتش رو داره برسه. همگی بگین آمین!س

بعداً نوشت: درهمین راستا این پست هم سخن از زبان ما می گوید:س

Wednesday 6 January 2010

سلام نامه

علاقه به وبلاگ خونی و تشویق های آقای همسر و صد البته وقت اضافی! منجر به تاسیس این وبلاگ گردید. باشد که جمیع خلق ا... مستفیض گردند!س

و اما از آنچه قراره اینجا نوشته بشه غیر از خدا کسی خبر نداره شاید بشه روز نوشت، شاید دل نوشت، شاید تئوری نوشت و ... . در هرصورت لزومی نداره که یک وبلاگ خون حرفه ای یک بلاگر درست حسابی هم باشه
anyway!
مثل همه کارای دیگم فعلا شروع می کنم تا ببینم چی می شه ! پس: به نام خدا